خانه‌ ی مهربانی....

متن اصلی

تا حالا خانه‌ای دیده‌ای که انگار هر دیوارش، یک قصه برای تعریف کردن دارد؟ عمارت حکیم‌باشی دقیقاً همین‌جوری است! این عمارت توی دل یکی از محله‌های قدیمی ایران نشسته و از خیلی سال قبل، نگهبان رازها و خاطره‌های مردم بوده است.

وقتی وارد حیاط بزرگ و سرسبزش می‌شوی، صدای پای گذشته‌ها را می‌شنوی! پنجره‌های چوبی و شیشه‌های رنگی‌اش مثل چشم‌های بیدار، هر روز از طلوع آفتاب تا غروب، به دنیا لبخند می‌زنند. اتاق‌ها و راهروها، پُر از ردپای آدم‌هایی است که اینجا زندگی کرده‌اند: صدای خنده‌ی بچه‌ها، بوی نان تازه، و حتی پچ‌پچ شبانه‌ی ستاره‌ها!

می‌گن صاحب عمارت، یک پزشک مهربان و دانا بوده که همه مردم او را "حکیم‌باشی" صدا می‌زدند. هر کسی مریض می‌شد یا دلش می‌گرفت، به این خانه می‌آمد و با یک نسخه یا یک لبخند، حالش خوب می‌شد.

عمارت حکیم‌باشی فقط یک ساختمان نیست ــ یک صندوق پر از خاطره، آرزو و مهربانی است. نگه داشتنش، یعنی حفظ قصه‌هایی که نسل‌های آینده باید بشنوند. و چه خوب است که ما هم، هر وقت به آنجا می‌رویم، با دقت به قصه‌هایش گوش بدهیم و گاهی با خیال‌پردازی‌های کودکانه خودمان، فصل جدیدی به این قصه‌ها اضافه کنیم.

اطلاعات اثر

رسانه
نوشتاری | جستار
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح

ارزیابی و نقطه‌نظرات

{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده
الهه دوست داشتنی...
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۴/۲۹
در سرزمینی اسرارآمیز که خورشید بر تپه‌هایش می‌درخشید و باد در دشت‌هایش آواز می‌خواند، روزی روزگاری مردمان ج...

1

1

36
دوستان بزهای کوهی قیری...
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۴/۲۹
در سرزمین خیلی دور و قدیمی،  گاهی آدم‌ها از قیر طبیعی چیزهای جالب و شگفت‌انگیز می‌ساختند.  یکی از این چیزها...

1

1

30
قصه پرواز شیرها...
محمدامین دباغیان
۱۴۰۴/۰۴/۲۹
روزی روزگاری، در سرزمینی قدیمی و رازآلود به نام عیلام،  در دل خاک آرامگاهی مخفی پنهان شده بود.  تا اینکه یک...

1

1

18

وارد شوید

ایمیل *
گذرواژه *